الان چند وقتیه که همه چی شده اخبار #کرونا (#کووید19) و هر کدوممون یه جورایی درگیر این اتفاقها و احوالات نا خوشایند اون شده ایم.😩 ولی با استفاده کردم از چند راهکار ساده میتونیم به ریشه کنی این ویروس کمک کنیم ، همه میدونیم شستن دست و پاک کردن سطوح با مواد شوینده و ضدعفونی کننده یکی از موثر ترین روشها هست ، ولی در اینجا بهتون میگیم بااستفاده کردن از وسایل درست و با کیفیت میتوانیم جلوی بعضی هزینه های اضافی این روزها رو بگیریم ، و بتونیم با هزینه کمتر این ویروس رو از بین ببریم شاید الان براتون سوال پیش بیاد چطوری ؟ ...
از پنجره خونه ما، یه پارک دیده می شه، پارکی با یه زمین بازی نسبتا بزرگ دو قسمتی و یه عالمه اسباب بازی، روزهای تابستون زمین بازی به این بزرگی پر می شه از بچه ها، شور و هیجان و سر و صدا. ⛹️♂️⛹️♀️ هر کس رو که می بینی تو یه حال و هواییه، یکی خیلی مواظبه تیپ و قیافه است، حواسش به این ور و اونوره که کی داره نگاهش می کنه، یکی با بچه اش کوچک شده و پا به پاش می دوئه، یکی سرش تو گوشیه و یکی هم جدی داره ورزش می کنه 🤸♂️🤸🏻♀️. روزهای زمستونی هم با مزه است، بچه های بسته بندی شده که خیلی هاشون به سختی می دوند یا سرشون رو بر می گردوند، از بس مامانشون شال گردن رو پیچونده و محکم بسته😂، خلاصه همه تلاششون رو می کنن که از فضای تقریبا خالی پارک همه جور استفاده ای بکنند، بعضی وقت ها نمی تونن تصمیم بگیرند که کدوم بازی رو انجام بدن و گریزی به هر کدوم می زنن. 🏸🏓🥅 خیلی وقتها ذهنم قصه می سازه برای هر کدوم از این آدم ها، برای خونه شون، برای رابطه شون، برای دلشون. به تعداد آدم ها قصه هست، از عشق، از روزگار، از تب و تاب، از سختی، از .... آدم ها! 🤓 پارک دَم خونه ما یه کتابه، پر از قصه های جورواجور، کافیه بری پای پنجره و خوب بهشون نگاه کنی، خوبیش هم اینه که همیشه هم کسی هست که دل به دل قصه اش بدی، تاب پارک دَم خونه ما، مثل پاندول ساعت زندگیه، همیشه می رقصه😍😍😍 گرما و سرما و آفتاب و بارون نداره، چون بچه ها با ذوق و شوق کوکش می کنند. 😺 کوک ساعت زندگی چند وقته که خراب شده، صبح و ظهر و شب نداره، پاندول ساعت ایستاده، روزها و روزها ست که دیگه کتاب قصه پارک هیچ قصه ای نداره! همه رفتن توی خونه! از ترس و احتیاط. روزهای عجیبیه، دستاوردهایی داره که فکر می کنم تحت هیچ شرایط دیگه ای بدست نمی اومد، تنهایی، لحظه های سکوت، خلا، ... و جالبه که توی خیلی هاش یه چیزهایی پیدا می شه، انگار وقت داری سر فرصت صندوق خونه رو بیرون بریزی و اون گوشه کنارها یه چیزای ارزشمندی پیدا کنی. 😌 محبت های گمشده، دلتنگی های فراموش شده، اشتیاق های پنهانی، علاقه های قدیمی، فکر های تر و تازه، یادت میفته که چقدر دوست داشتی با بقیه حرف بزنی...😃 خونه ما با وجود بچه های فسقلی و مرحمت کلاس های آنلاین🤪 کمتر روی سکوت رو به خودش می بینه، اما شکار لحظه های تنهایی، از اون شکار های شیرینه، عاشق اون عصرهایی هستم که شام شب همسرجان و بچه ها رو آماده و تر و تمیز درست کردم و حالا داخل یک ظرف گلس لاک تو یخچال چشمک می زنه🤩 ، یه چایی داغ و تر و تازه برای خودم ریختم و می رم توی "صد سال تنهایی" ، پا به پای اورسولا زندگی می کنم و بین مردم موکوندا نفس می کشم،😊 عجیب این قصه برای این روزها نام مناسبی داره! دوستش دارم چون من رو از فضای مجازی دور می کنه، فضایی که این روزها پر شده از نهایت ها، نهایت اضطراب، نهایت خوشی های فقط تصویری! 📱 نهایت تنفر یا نهایت دروغ، اگر حواست نباشد فکر می کنی از قافله دنیا عقبی، آن یکی در گوشه دنیا همش غذاهای خوشمزه دارد و یکی دیگه فقط در مناظر بهشتی سیر می کند، سیل بیماری دنیا را فنا داده یا ... اگر حواست را جمع نکنی فکر می کنی که فقط تویی که یک روز غمگینی یک روز شاد، یک شب شام نان و پنیر داری و یک روز کوفته آبدار!! عیبی ندارد، دوست دارم این روزها در گوشه خلوت خودم بروم به صد سال پیش و تنها باشم، با همان چای داغم، حتی برای چند لحظه فارغ از همه چیز...☺️